midnight

هشدار: ازتون خواهش میکنم اگر مشکل قلبی دارید یا جرئت کافی ندارید حتما این وبلاگ رو ترک کنید و از دیدن حتی تصویر مطالب خودداری کنید! 💀💀💀💀💀💀
سلام به اونایی مثل من فکر میکردن که غیر انسان دیگه هیچی وجود نداره
این داستان رو نمیخوام بگم دروغه یا واقعیت خودتون قضاوت کنید
من یه پسر فوق العاده نترسم و‌ و اصلا به روح و همزاد و جن و فلان ندارم همیشه هرکیو‌ که این مسائلو‌ تعریف میکرد مسخره میکردم تا اینکه یه روز پدرم واسه عمل بیمارستان بود و‌ منم با یه دنیا فکر و مشغله کاری و‌هزار جور دغدغه مردونه،دلم داشت منفجر میشد رفتم یه لیوان آب بخورم دیدم یکی تو آشپزخونست اولش فکر کردم خواهرمه رفتم جلو سلام دادم دیدم پاهاش رو زمین نیست فقط نمیدونستم اون کیه و چیه ترسی نداشتم تا اینکه در گوشم از پشت سرم بهم گفت شرلوک من یه باد دهن آروم رو حس کردم و بیحال و خسته شدم وقتی که افتادم دیدم یکی داره بهم‌ میخنده من اون موقع واقعا از ترس زبونم بند اومد ولی انگاری قفل شده بودم، برادرم اومد منو‌ دید و‌گفت خدایا چه بلایی سرت اومده من رو‌بازوهام جای چنگ بود،ولی به دلم ترس راه ندادم شب خوابیدم و بازم یکی میگفت شرلوک بعد رفتم دنبال صدا با اینکه یکم ترس داشتم من دوباره‌ اون دخترو دیدم بایه سرعت خاصی اومد جلوم تمام بدنم داشت میلرزید و‌ توان حرکت نداشتم ولی یه آن گفتم خدااااااا دستم رفت بالا و محکم خرد تو صورت اون دختر و اون رفت ولی به من سر تکون میداد پدرمم از بالکن افتاده بود بخاطر همین موضوع اینو بعد عملش بهم گفت ببخشید حرفام‌طولانی شد ازهمتون یه خواهشی دارم همیشه اسم خدا از زبونتون نیفته خدا یاور همه‌ی ماست .
  • night wolf

نظرات  (۱۶)

اگه بخوایم داستان دوم رو اجرا کنیم کسی که تو اینه نمیاد هیچ ، بدبخت هم میشیم :|
به امید دانستن منظور :)
:|یعنی عاشق امید دادنتم
  • پیمان محمدی فرد
  • من یه فیلم ترسناک که میبینم تا دو - سه روز توهم فیلم میاد سراغم... چه برسه به اینکه بخوام یه افسانه رو اجرا کنم....
    ما که جنبش رو نداریم...
    (اللهم عجل لولیک الفرج)
    :|بدبخت ترسو(چراخودم انجامش ندم ولش کن صبح بامامانم انجامش میدم)
    یه حدیث داریم میگه بپوکون تا پوکونده شی ...
    ما هم چون ارادت خاصی به زندگی داریم سعی میکنیم بر این مسیر ادامه بدیم زندگی رو
    |:
  • بیوکده biokade
  • وبلاگت ترسناکه :(
    مرسی
    لایک داشت واقعا به منم سر بزنید
    :)
    لایک داشت واقعا به منم سر بزنید
    :)
  • سمیه لاریمی
  • من حتی پست تونو تا آخر نخوندم.متاسفانه از این چیز خبلی می ترسم
    بخون طوری نمیشه که
    ادم نصف شب میاد تو وبلاگت توهم میزنه به نظرم وبلاگت عالیه ومن عاشق چیزایه ترسناکم
    با این که میترسم ولی بازم دوس دارم این چیزا رو
    قالب وبلاگتم که اصلا داغوووووونه تو تاریکی
    هدف ما زهرترک شدن شماست
    هیچی  نشد  :)
    حتما باید تو خونه تنها باشی
    very nice
    متچکر

    تو کامنتا نوشته بودن افسانه و نمیدونم داستان دوم

    چیزی بوده که پاکش کردی؟

    . نه همون بود فکر کنم اون کامنتو اشتباه داده بودن

    :|

    بیکاریم چیز باحالیه 3روزه سایت شمارو پیدا کردم برای اوغات فراغت باحاله با اینکه به چیزای ترسناک علاقه ندارم ولی داستاناتون جذابه ممنون

    خوبه زیاد تند نخون که مطالبم کمه .

    پست نمیزاری تاحالاسه دفه سایتت گشتم الان میتونم خلاصه کنم برات چی نوشتی🤕

    چیز جالبی به چشمم نخورده که پستش کنم .

    یا توهمی شدی یا وقعیه اگر واقعیه یه دعا بنداز گردنت برو بیرون تا خدا حفظت کنه!
     

     

    (برگفته از سخنان اکثر :: مامنبزرگ :: ها و :: مامانـ :: ا)

     

     

    خوبه حداقل حس امنیت میده

    چطور دلت اومد بهش سیلی بزنی؟ بی شعور، نفهم، الاغ، کثاااااااااااااافت.

    کی به یه دختر سیلی میزنه؟ نامرد، تو ترسویی دختر مردم هم یه شوخی کرده، دلشو شکستی

    برو گشمو با اون اخلاقت ببینم کی میاد به تو دختر بده.

     

    بنظر منم دختر خوبی بوده

    جان من؟ پس مبارکه

    ایشالا که به پای هم روح شید

    اگه بشه بغلش کرد من حرفی ندارم ولی میترسم از توم رد شه ..

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی