midnight

هشدار: ازتون خواهش میکنم اگر مشکل قلبی دارید یا جرئت کافی ندارید حتما این وبلاگ رو ترک کنید و از دیدن حتی تصویر مطالب خودداری کنید! 💀💀💀💀💀💀

این پست بر اساس خاطرات و وقایع عجیب شما در ارتباط با جن هست دوست دارم اگه تجربه ای دارید با من و بقیه دوستان علاقه مند به متافیزیک به اشتراک بذارید!

"برای مرتب و منظم موندن پست، کامنتای نامربوط و احوال پرسی تایید نمیشن!"

  • night wolf

نظرات  (۲۲)

عموم دیده یه زن تو بیابونه تنها تو جاده سوارش میکنه میگه گناه داره می بره یه شهر می رسوندش زن هم چهرش پایین گرفته بود  حرف نزده 

بعد دوباره بعد شهره بیابون بوده دوباره می بینه کنار جاده وایساده برای ماشین دس تکون میده خوب نگاهش می کنه می بینه لصلا به ادم نمی بره پاشو می زاره رو گاز و فرار 😂

چقدر از این مدل داستان زیاده مخصوصا راننده های ماشین سنگین زیاد با این موارد برخورد میکنن 

من دبستانی بودم تو حیاط یه چیز سفید اندازه ادم از دور با سرعت خیلی زیاا رد شد از تو دیوار و من هنوز یادمه بعد اینهمه سال ولی میدونستم بگم کسی حرفم رو باور نمیکنه و میگن از تخلیات بچگی ات هست ولی دقیقا اون صحنه رو یادمه و داشتم بازی میکردم که دیدمش یهو . شبیه روح بود وخیلی سفید و درخشان بود . تاحالا برای کسی نگفته بودم

من برعکس چیزای سیاه و سایه ای میبینم که میرن توی دیوار 

سلام سلام خسته نباشی برادر!

بریم سر اصل موضوع...

تقریبا شیش سالم بود ما طبقه ی آخرِ یه آپارتمان بیست سال ساخت بودیم؛ طبقه ی چهارم.

توی راه پله، قبل از اینکه بریم به سمت پشت بودم، یه اتاقک کوچولو اونجا ساخته بودن. (من با همسایه پایینیمون میرفتیم اونجا درس میخوندیم، کلاس اول بودم و اون کلاس دوم دبیرستان)

بعد از ظهر که مامانم خواب بود از خونه زدم بیرون، چون شنیدم شادی (همسایه امون که طبقه ی پایینمون بودن) صدام زد.

اما تا رفتم بیرون هیچ صدایی نشنیدم.

این دفعه من صداش زدم...حتی از پله ها رفتم پایین تا ببینم جلو درشونه یا نه اما حتی کفش هاشون هم نبود.

دوباره صداش رو این دفعه از همون اتاقک شنیدم...وقتی رومو برگردوندم یه موجودی که انگاری گِل مانند بود و سرش کچل، از نرده ها اویزون شده بود و داشت منو نگاه میکرد که سریع از نرده ها جدا شد و رفت به سمت همون اتاقک کوچواوئه.

والا خود من با تصورش الان زیرم گرم شده ولی نمیدونم اون موقع با چه جرئتی رفتم دنبالش تا همون اتاقک اما هیچ کس نبود.

بعدش رفتم خونه و مامانم هم یه فص با دمپایی منو زد که چرا بی اجازه وقتی خواب بوده از خونه رفتم:/

حالا نمیدونم واقعا جن دیدم یا نه...اما واقعا دیدم که صدا زد...دیدمش که داشت نگاهم میکرد.

سلام ممنون از حضور گرمت
یا خدااا موجود گِل مانند .
چه چیزایی توی این دنیا وجود دارن و ما بی خبریم.
  • 𝙮𝙚𝙜𝙖𝙣𝙚𝙝 猫🐾
  • من یه بار خونه پدربزرگم بودم و شب خوابیده بودم اونجا خونه اشونم تقریبا قدیمه . داییمم شب خونه نبود و بیرون با دوستاش بود

    خلاصه شب یهو از خواب بیدار میشم میبینم داییم بالاسرمه و داره لبخند میزنه نگاش میکنم میگم دایی خوبی؟ جواب نمیده و میره

    صبح که بیدار شدم دیدم داییم نشسته گفتم دایی دیشب چرا بالاسرم میخندیدی گفت من دیشب اصلا خونه نیومدم صبح اومدم :|

     

    از این جریان یه مدت میگذره و باز زنداییم که از قضا باردار بوده خونشون بالای خونه اقاجونم بوده. اونم یه همچین صحنه ای رو توی خونش دیده ، در صورتی که دایی مجردم خونه زنداییم اونم نصفه شب که کاری نداشته بیاد! :))))

     

    چندین بارم من تو خوابام دیدم که تازه به این خونمون اثاث کشی کرده بودیم.

    مثلا خواب میدیدم دو تا زن با حجاب یکی بلند یکی کوتاه از پشت پنجره نگام میکنن و بعد که تختمو از کنار پنجره اوردم اونور این خوابا قطع شدن

    یه بارم بوده من تو خوابم میدیدم یه چیز حالت اسکلت مانند هی میخواد بهم نزدیک بشه ولی یهو دود میشه میره عقب ولی باز میاد جلو . صبح که واسه مامانم تعریف کردم گفت دیشب تو خواب صدا آه و ناله داشتی اومدم بالا سرت قرآن خوندم :) 

    . اوه مای شت 
    تو و داییت جفتتون قدرت ماورایی دارین و به خواب آدم که هیچ توی واقعیتم میاین سراغ آدم
    موجود اسکلتی واااااااای 
    .

    باسلام. من همین امروز ساعت ۳ و نیم بعدازظهر داشتم مدیتیشن انجام میدادم. و از تمرین تنفس که رد شدم رفتم سراغ اینکه دیگه به هیچی فکر نکنم . بگم که پدرم هم داخل حال خواب بود و من تو اتاق بودم و مادرم هم خونه نبود. وقتی که تقریبا به مدیتیشن عمیق رفتم…صداهایی میشنیدم. البته بگم که قبلش هم صدا میومد ولی از داخل حال یا یه اتاق دیگه ولی فکر میکردم که احتمالا یه صدای عادیه…خلاصه …. موقع مدیتیشن یه صداهایی شنیدم که داشت همینجوری بهم نزدیک تر میشد …انقد نزدیک شد که صدا راه رفتن دقیقا اومد کنار تخت(من بالای تخت نشسته بودم)…بعد اینکه خونمون هم پارکته و برای این صداکاملا واضح بود.

    بعد انگار که کنار تخت همینجوری میرفت جلو بعد برمیگشت.خب یکم ترسیدم ولی انقد تمرکز کرده بودم که چشامو باز نکردم و گفتم که احتمالا چیز خاصی نیست.بعد صدای پرده رو شنیدم(پرده تراس)…انگار کشیده شده بود…خب دیگه تحمل نیاوردم و چشامو باز کردم.دیدم که پرده کشیده و مچاله شده و اینکه همچنان صدای پا میاد!!…خیلی ترسیده بودم ولی به روم نیاوردم و انگار نه انگار که ترسیده باشم.چیز ترسناک تر این بود که یک باد سردی هم به دستام میخورد با اینکه در و پنجره بسته بود و خونه هم گرم!.خب پس گفتم که به احتمال زیاد یک جن هست.صدای پارو که تمومی نداشت به زور تحمل کردم و برای ۵ دقیقه مدیتیشن هاله دفاعی بنفش رنگ رو انجام دادم.خب ترسم بابت صدای پا یکم ریخت(ولی هنوز ترس داشتم)

    خب بعد میخواستم ی کتابیو مطالعه کنم…دیدم که صدا داره بیشتر و بیشتر میشه ودیگه از میزم هم صدا میومد…جالب این بود که تا چشامو میبستم صدای کشیده شدن پرده ها میومد و تا چشامو بازمیکردم صدا متوقف میشد. باخودم گفتم خب باهاش حرف بزنم شاید چیزی بهم بگه.البته که برام قابل دیدن نبود و از این نشونه ها متوجه شدم که ۱۰۰ درصد جنی در کنارم حضور داره.خب خلاصه بهش گفتم که ام چی میخوای…هیچی نگفت…چند بار دیگه هم گفتم…ولی چیزی بهم الهام نشد و یا چیزی نشنیدم و البته بگم که موقع حرف زدنم هم صدای پا متوقف شده بود.

    باخودم گفتم خب شاید رفته باشه.بعد کتابمو بازکردم …. تامیخواستم خوندنمو شروع کنم…باز صدای پا اومد…خب نتیجه گرفتم که بهتره از اتاق برم بیرون … رفتم بیرون ودر حال نشستم و از اون ب بعد تا الان هیچ نشونه ی دیگه ای ندیدم. بنظرتون هدف اون جنه چی میتونست باشه که اومده بود سراغم؟؟ یعنی بخواطر انرژی چاکراهام اومده بود؟؟ نمیدونم واقعا…آخه قبل از اتفاق هم هی با خودم هنگام درس خوندن میگفتم هِییی چیمیشد یه جن باهام دوست میشد…شایدم به خاطر این باشه…نمیدونم … نظر شما چیه؟؟ ممکنه که موقع خواب یا مواقع دیگری دوباره مزاحمم شه؟؟

    همین امروز؟ .
  • 𝙮𝙚𝙜𝙖𝙣𝙚𝙝 猫🐾
  • خونه پدربزرگم دیگه همه فهمیدیم هست و همیشه هم به شکل دایی مجردم میاد XD

    ولی یه چیز جالب که همیشه مامانم راجب جنیا میگه اینه که اگه یه پارچه سفید و ملحفه مانند داشتی و بعد یه مدت دیدی بدون اینکه استفاده کنی زرد شده بدون یه جنی اونو برده و روش زاییده "-" و اتفاقا ما کلی ملحفه داریم که استفاده نشده تو کمده و بعد یه مدت میبینی یه لکه زرد روشه "-"

    دلم برای داییت میسوزه بقیه بی دلیل بهش بدگمان میشن
    درمورد پارچه سفید منم شنیدم و خودمم دیدم ولی شاید دلیل علمی داشته باشه نمیدونم
  • 𝕼𝖚𝖊𝖊𝖓 𝖍𝖆𝖑𝖘𝖊𝖞
  •  من یه مدتی بود ک تو خونمون صدای پا میشنیدم و یه سری از لباسام بی دلیل گم میشدن و هرچی دنبالشون میگشتم پیداشون نمیکردم حقیقتا این موضوع خیلی ذهنمو درگیر کرده بود  

    تا یبار نصف شب حس کردم یکی داره نگام میکنه وقتی چشامو باز کردم دیدم ی چیزی با قد متوسط ولاغر و با لباس بلند وسیاه کنار در اتاق تیک داده بود و نگام میکرد اولش فکر کردم توهم زدم اما وقتی چشامو بستم ودوباره باز کردم   دیگ چیزی نبود 

    تا همین چند وقت پیش  شب بین خواب و بیداری بودم ک یهو صدای ی نفرو کنار گوشم شنیدم ک یه سری کلمات عجیب غریب میگفت  

    و روز بعدشم تو اتاقم داشتم با گوشی بازی میکردم ک سیستم خودش روشن شد منم از اتاق فرار کردم>

    بعضی وقتا واقعا از اتاقم میترسم و واسم غریب میشه  *-*

    این موجودای سایه ای همه جا هستن ولی چیزای عجیب شنیدن و روشن شدن خودبه خود کامپیوتر 

    .
  • 𝙮𝙚𝙜𝙖𝙣𝙚𝙝 猫🐾
  • خب وقتی استفاده نمیکنیم چرا باید زرد بشه؟

    منم خیلی واسم عجیب و جالبه

    مامانم میگه به جز جن کار یکی دیگه نمیتونه باشه XD

    منم دلیلی به ذهنم نمیرسه اگه مثلا قرار بود نم کشیده باشه هم باید همه جاش باشه نه از وسطش

    .
  • 𝐍𝐢 𝐠𝐡𝐭𝐥𝐢𝐠𝐡𝐭
  • وای ببین خونه ما خیلی عجیبه تو دیوار خونمون پر چنگک ی چیزیه رو دیوار ها:/ 

    صداهای عجیب غریبی هم موقع ساعت 3میومد 

    میخوام کشف کنم ببینم چه اتفاقی همش اونجا میوفته://

    هروقت صدا میاد میرسم به اتاق میبینم اصن صدایی نمیاد 

    با اینکه میرم دوباره بخوابم بازم صدای عجیبی میاد.... 

    . کی چنگ به دیوار زده
    خیلی جرعت داری میری سمت اتاقی که ازش صدا میاد

    سلام من چن بار بود یادمه حموم بودم بعد میخواستم برم بیرون که مامانم صدام زد هر چی گفتم چیه اصن انگار نه انگار اول احساس کردم توهمی شدم

    دفعه سوم که شد واقعا ترسیدم ولی وقتی رفتم بیرون ببینم ایا مامانم بوده دیدم نه نبود اصن مامانم خونه نبود خلاصه که پشمام ریخت😂

    بازم صدا شنیدن بهتر از دیدنشونه

    .
  • مهــ ــیار
  • سلام

    شنیدم وقتی کسی مثلا برادر یا مادرتون صداتون میزنه و شما جواب میدین ولی در حقیقت صداتون نزدن جن های هستن که میخان ببینن آیا شما کشش اینو دارین ک بتونین با اونها ارتباط برقرار کنین یا نه نمیدونم شاید خرافات باشه ولی خودمم چندین بار شنیدم ک اسممو صدا بزنند ولی از قضا تو حالاتی بودم ک جواب ندادم و بعد رفتم پرسیدم کاری داشتین صدام زدین؟

    اولین بار وقتی کلاس پنجم بودم ک حس کردم مامانم داره صدام میزنه!

    اوع تاحالا از این زاویه بهش نگاه نکرده بودم
  • من می ترسم
  • با سلام

    یک شب حدودا ساعت 3 شب از خوا ب بیدار شدم رفتم دستشویی . بعد موقع برگشتن احساس کردم یکی داره نگام می کنه از سمت در حیاطمون به هر حال رفتم سمت تختم . دراز که کشیدم حس کردم یه چیزی داره نفس نفس می زنه ولی توجی نکردم بعد صدای پا اومد . لامصب همینجوری نزدیک تر می شد طاقت نیاوردم چشامو باز کردم بع صدای دویدن اومد به سمت آشپزخونه بعد صدای شکستن بشقابا اومد منم رفتم ببینم چه شده ولی هیچی ندیدم و برگشتم ( تا قبل این قضایا من از این چیزا نمی ترسدم ) تا دوباره بخابم ولی بازم صدای پا اومد ، توجی نکردم خیلی که بهم نزدیک شد یهو کل تنم درد گرفت و یک صدای جیغیم اومد . منم حابی ترسیدم رفتم سریع گردنبند چهار قول رو برداشتم و تا ساعت 7 صبح فقط صلوات می فرستادم و سوره می خوندم ، بازم صدای پا میومد ولی نزدیک نمی شد . صبح که شد با خودم گفتم احتمالا توهم زدم و رفتم توی حال صبحانه بخورم . خانوادن هم بیدار شدن بعد خواهرام دوباره خوابیدن پدرم و مادرم هم رفتن برای خرید و خلاصه فقط من بیدار بودم . با لپتابم بازی می کردم که صدای کوبیدن دیوار اومد . رفتم سمت دیوار بعد دیدم یه حال سیاه رفت توی اتاق پدر و مادرم ، منم در حالی که آماده بودم شلوارمو خیس کنم رفتم تو اتاق دیدم کسی نیست صدایی هم نمیاد ، وقتی می خواستم از در رد بشم یهو صدای استفراغ یک زنه از پشت سرم اومد و روی پهلو هام یه چیزی حس کردم ! سریع برگشتم توی اتاق خودمون رو تختم و فقط گریه می کردم و صلوات می فرستادم از اون موقع صدا ها دارن آروم آروم بیشتر می شن و سایه ها هم افزایش چیدا می کنن حتی حدود 3 روز پیش برای اولین بار حس کردم داره باهام حرف می زنه ! اون روز تو مدرسه اعصابم خورد شده بود و وقتی اومدم  خونه داشتم به اتفاقات تو مدرسه فکر می کردم که یک صدای به زبان انگلیسی ( شبیه همون صدای استفراق ) گفت :« می فهمم چی می گی !».

    خیلی وحشتناک بود مخصوصا این که اون لحطه هوا هم یک لحظه تاریک شد بعد دوباره روشن شد . از اون موقع حتی بعضی وقتا که فقط من بیدارم درها خود به خود باز می شن ( بدون هیچ سر و صدایی ، حتی حیاط )

    واقعا نمی دونم باید چی کار کنم موندم برم پیش یک شیخ یا دعا نویس یا یک متخصص پیدا کنم یا چیکار کنم . اوایل فقط آزار دهنده بود ولی جدیدا داره بیش از حد جدی می شه ( اینم در نطر داشته باشین که فقط من و تا حدودی پدرم متوجه ایا می شیم و بقیه نه چیزی می بینن نه می شنون ، پدرم هم اینها رو در حد خیلی سطحی حس می کنه )

    ببخشید طولانی شد :)

    بازم خیلی جرعت داشتی دنبال اون سایه سیاه رفتی من باشم فقط میرم زیرپتو تا صبح بشه
    آره بنظر مننم صدای جن همینطوریه

    ..

    سلام من یه بار تو اتاق خواب بودم ،۷سالمم بود یادمه ساعتای ۵ یا ۶صبح بود یه لحظه جلوی در حموم یه گربه سیاه پشمالو گنده که صورتش شبیه گربه نبود دوندونای نیش بزرگی داشت یکی از چشاشم برق میزد دیدم تو یه چشم بهم زدن غیب شد اینم از خاطره من ...

    گربه ی سیاه پشمالوی دندون نیش دارِ چشم برقی 

    ..

    ببین یه قضیه ای بود مال همین چنذ وقت پیش هنوزم برام عجیبه

    نصفه های شب داشتم با دوستم چت میکردم حالا قضیه ایت بود که یکی از کاراکترای داستان طرف که "روح بین"  بودو توی داستانش یه جورایی یه نمادی از لوسیفر بود خیلی بهش وایب بدی میداد جوری که میگفت حتی توی این فکره که کلا داستانه رو ول کنه

    همون وقتی که این حرفا زده شد یهو توی اتاق من یه صدایی مثل صدای ساعت میومد درحالی که ما تو خونمون اصلا ساعت نداشتیم،  هوتم به شدت سرد شد کوری که با اینکه دوتا پتو روی هم روم انداخته بودم بازم میلرزیدم

    حتی یکی از دفترایی که درمورد اون کاراکتره توش نوشتم الان گمشده با اینمه اون دفتره رو هیحا نبردم

    دوستمم گفته از اون موقع یه سری چیزای عجیبیو میبینه.. 

    کلا بد اوضاعی شده

    سرد شدن هوا رو زیاد شنیدم وقتی میان دور آدم حس میکنیم 

    .

    من تجربه نداشتم خداروشکر فقط شنیدم که صدام کردن بعد پرسیدم دیدم هیچکس نبوده 

    صداها خیلی ناواضح هم بودن مثلا فقط دو حرف از اسمم رو پشت سر هم میشنیدم 

    بیشتر وقتی بچه بودم این اتفاق میوفتاد الان کمتر شده

    بابام برام تعریف میکرد اونموقع ک من بدنیا نیومده بودم با مامانم شب تو پارک بودنو یکسری ادم دیدن. بابام میگفت یه اسبی بوده پشتش بلند بوده یه ادم سوارش بوده اینا همه نور میدادن بعدم فرار کردن

    وقتی بچه بودم یه کمد توی اتاقم داشتم که حدود بیست سانت از دیوار پشتش فاصله داشت و کلید چراغ اتاق همونجا کنار اون کمد و من الان یادم نیست چرا ولی همیشه مطمئن بودم اگر خاموش یا روشن کردن چراغ رو بیشتر از سه ثانیه طول بدم یکی دستم رو میگیره و میکشتم پشت کمد . حتی همیشه مطمئن بودم یکی با ردای سیاه از اون پشت کله اش رو میاره کنار و نگاهم می‌کنه. خب حقیقتا الان دیگه اون کمد رو جا به جا کردیم و خبری از اون فرد نیست ولی تازگی ها( ازحدود دو یا سه ماه پیش) احساس میکنم یکی همیشه پشت سرم ایستاده و بعضی وقتا تو گوشم حرف میزنه 🙃

    و این هم اضافه کنم که چند شب پیش که تو حیاط خوابیده بودیم وقتی بین خواب و بیداری بودم و کسی جز من تو حیاط نبود احساس کردم یکی پا گذاشت رو بالشتم و ترسیدم و سعی کردم به روی خودم نیارم تا اینکه مامانم از داخل خونه صدام کرد و پاشدم رفتم و هیچ چی اونجا نبود حتی وقتی از داداشم پرسیدم که اومده بیرون اصلا یا نه گفت که نه چون میخواد شب رو داخل بخوابه.

    سلام 
    من 16 سالمه

    سه ساله که به دارک وب میرم و اونجا ویدیوهایی از قتل ها و شکنجه هایی که توش هست را نگاه می کنم 

    این ویدیو ها من را ارضا می کنن و باعث شده میلی در من ایجاد بشه برای انجام کارهایی که تو ویدیو هایی که می بینم انجام بدم.

    حتی یه صدایی توی سرم هست که همیشه من را وادار می کنه به فکر کردن در مورد این جور چیزها 

    این حس ها سه ساله که داره تو سینم سنگینی می کنه چون نمی تونم با کسی در موردشون صحبت کنم...

  • مرتضی سلیمانی
  • من یکبار فکر کنم نصفه شب ساعت ۳ بود بیدار شدم و خوب عادت دارم یکچیزرو بغل کنم یدونه بالش بالا سرم بود خواستم بهش دست بزنم یهو دیدم یک دست سیاهی(شبیه دست بچه)زد رو دستم و بلافاصله ناپدید شد به هرکس گفتم گفت خواب دیدی ولی اگه خواب بوده چطور حسش کردم خدااااااااا الان۳ سال میگذره و دبیرستان میرم یکروز خونه تنها بودم و شنیدم یکی در گوشم گفت (میای بازی) هنوز که بهش فکر میکنم برام سوال بچه جن بود یا روح بچه خواهشن یکی بگه دیوانه شدم به خداااااااااااااااااااااااااا ولی فکر کنم جن بود چون حسش کردم هنوز حس میکنم وقتی تنهام یکچیزی داره تو خونه میدوهه یا داره میخنده ولی وقتی صدای گریه میاد احساس میکنم یکچیزی بغلم کرده و داره همدردی میکنم ولی بیشتر اوقات انگار داره چنگم میزنه ای خدااااااااااااااااااااااااآااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

     

  • مرتضی سلیمانی
  • من یکبار فکر کنم نصفه شب ساعت ۳ بود بیدار شدم و خوب عادت دارم یکچیزرو بغل کنم یدونه بالش بالا سرم بود خواستم بهش دست بزنم یهو دیدم یک دست سیاهی(شبیه دست بچه)زد رو دستم و بلافاصله ناپدید شد به هرکس گفتم گفت خواب دیدی ولی اگه خواب بوده چطور حسش کردم خدااااااااا الان۳ سال میگذره و دبیرستان میرم یکروز خونه تنها بودم و شنیدم یکی در گوشم گفت (میای بازی) هنوز که بهش فکر میکنم برام سوال بچه جن بود یا روح بچه خواهشن یکی بگه دیوانه شدم به خداااااااااااااااااااااااااا ولی فکر کنم جن بود چون حسش کردم هنوز حس میکنم وقتی تنهام یکچیزی داره تو خونه میدوهه یا داره میخنده ولی وقتی صدای گریه میاد احساس میکنم یکچیزی بغلم کرده و داره همدردی میکنم ولی بیشتر اوقات انگار داره چنگم میزنه ای خدااااااااااااااااااااااااآااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

     

  • بدبخت ترستاک
  • من یبار رو صندلی نشستم لیوانم روی میزم بود یهو دیدم  داره عقب میره ، توجهی نکردم اما بعد دو دقیقه بعدشم دوباره همین اتفلق افتاد من ترسیدم و رفتم تو هال نشستم فرداشم دیدم صدای تلویزیون خونمون میاد و صدای مامان و بابام در حال صحبت کردن اما دیدم کسی نیست خونه و تلویزیون خاموشه حسابی ترسیدم رفتم دست و صورت شستم که شاید توهم دیده باسم دیدم یکی داره 3 بار در میزنه گفتم کیه کسی جواب نداد درو باز کردم کسی نبود حتی همسایمون هم مسافرت بود . دوباره صدای 3 بار در زدن اومد . اینبار جواب ندادم هر بار هم که میزد صدا بلندتر میشد من گفتم هندزفری بزنم و اهنگ گوش کنم دیدم تبلتم شارژش 1 درصده باهاش کار نکردم رفتم تو پتوم و خوابیدم بیدار که شدم شب بود به خانوادم همچیو گفتم اما گفتن شاید توهم زدی خواب دیدیو ... خلاصه باور نکردن 

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی