midnight

هشدار: ازتون خواهش میکنم اگر مشکل قلبی دارید یا جرئت کافی ندارید حتما این وبلاگ رو ترک کنید و از دیدن حتی تصویر مطالب خودداری کنید! 💀💀💀💀💀💀

 

" یک جمعه شب معمولی بود و من داشتم تا دیروقت با دوستم بردلی تو چتروم مجازی ای که به تازگی پیدا کرده بودیم چت میکردم.
اون به من و بقیه اعضای چتروم تو صفحه اصلی که تازه دیده بودیم گفت که میتونه تا هروقت که دلش میخواد بیدار بمونه چون پدر و مادرش تا آخر هفته رفتن مسافرت و خونه در اختیار خودشه. 
ما چند ساعتی اونجا موندیم و با این آدم های تصادفی چت کردیم و اوقات خوشی رو گذروندیم و من متوجه شدم که بردلی از یک دختری خوشش اومده، خیلی زود مادرم صدام کرد و گفت برو بخواب. درحالی که داشتم کامپیوتر رو خاموش میکردم از بردلی پرسیدم که فردا میخواد چیکار کنه، گفتم شاید بخواد بیاد خونه ما، اون جوابم رو تا مدتی نداد تا وقتی که:

«بردلی در حال تایپ هست...»

و بعد یک پیام خالی فرستاد.

«بردلی در حال تایپ هست...»

دوباره هیچی.

«حالا هرچی، من دارم میرم بخوابم فردا باهم راجبش صحبت میکنیم.» من گفتم. به نظر من خیلی عجیب بود که اینطوری جواب میداد.

دیگه چیزی برام نفرستاد تا روز بعد وقتی که کامپیوتر رو روشن کردم و به چتروم رفتم دیدم آنلاین هست. اون برای اینکه دیشب جوابم رو نداد معذرت خواهی کرد و گفت سرش شلوغ بود.  یکم خبرها رو رد و بدل کردیم و بعد گفت که به زودی به خونه مون میاد و گفت کارش ضروری هست. مشکلی نداشتم ولی ازش پرسیدم چرا اول صبر نمیکنی که پدر و مادرت بیان و ببینیشون که هرلحظه ممکنه برسن.
اون اصرار کرد و گفت که وقت نداره و یک چیز خیلی مهم هست که باید بهم نشونش بده و بعد مستقیما کامپیوتر رو خاموش کرد.
با خودم فکر کردم این رفتار ها خیلی از اون بعیده چون اون همیشه خانواده اش براش در الویت بود و من خیلی کنجکاو شدم که چی میخواد بهم نشون بده.

انتظار داشتم که خیلی زود برسه اینجا، از خونه اون تا اینجا فقط بیست دقیقه راه بود، تا اینکه یک تماس تلفنی مزاحم دریافت کردم.
پدر و مادر بردلی بودن که تازه به خونه رسیده بودن و صداشون به شدت نگران به نظر میرسید.
اونا پرسیدن که چیزی از بردلی و اینکه کجاست میدونم یا نه، منم گفتم نگران نباشین و تو راه خونه من هست. 
تا چند لحظه هیچ صدایی از اونور خط نمیومد تا وقتی که یک جیغ کر کننده از مادر بردلی شنیدم. پدرش نفس عمیقی کشبد و شجاعانه و با صدایی لرزان هردو جمله ای رو گفتن که هیچوقت فراموش نمیکنم. «از خونه همین الان برو بیرون. بردلی اینجاست... اون مرده...»
اونا بدن بردلی رو بی جون پیدا کرده بودن که مثل یک کت از کمد لباس ها اویزون شده بود.
شوک زده به تماس پایان دادم و حالا این مشخص میکرد که چرا ازم پرسید که خونه تنها هستم یا نه که ناگهان صدایی شنیدم انگار که در پشتی شکسته شد.

به طور غریضی، اولین کاری که به ذهنم اومد رو انجام دادم و خیلی سریع زیر تخت خزیدم تا قایم بشم.
صدای پاهایی رو شنیدم که هرلحظه نزدیک تر میشد، هرچند به آرومی...
جرئت نمیکردم که چشم هام رو باز کنم اما پلک هام رو ذره ای باز کردم، پاهای رنگ پریده و سفید و سردی رو دیدم که به سمت تخت من میان تقریبا اسلوموشن، اصلا نمیخواستم بفهمم اون پاهای رنگ پریده و سفید متعلق به کی هستن.
همینطور که به آرومی نزدیک تخت میشدن میتونستم صدای نم و رطوبت قدم هاش رو که از روی کفپوش بر میداشت بشنوم، احساس میکردم قلبم تو دهنمه و نفسم رو نگه داشتم‌ دقیقا وقتی که نمیتونستم بیشتر از این زهره ترک بشم تلفن همراهم یک صدای بلند بیب سر داد تا متوجهم کنه که یک پیامک دارم از تلفن بردلی بود و خوندمش: «کجا هستی...؟» که ناگهان پاها متوقف شدن و در راه ایستادن.

  • night wolf

نظرات  (۵۵)

  • Reyhoon. KPOPLOVER
  • چی شد آخرش؟؟؟؟؟؟

    من نفهمیدم:////

    ته داستان باز بود
    با توجه به اتفاقات آخرش گیرش انداخته دیگه و احتمالا خدابیامرز شده
    اما اگه اینطور باشه کی داستانو تعریف کرده پس؟ 
  • Reyhoon. KPOPLOVER
  • آخرش گفت پاها متوقف شدن...

    این ینی یارو مرد؟؟؟؟

    خدا بیامرزتش...روحش شاد...آدم خوبی بود...

    روحش تعریف میکنه دیگه:))))

    آره دیگه صدای گوشی موبایلش درومد
    اون لولوئه پیداش کرد خولدش 
  • Reyhoon. KPOPLOVER
  • ایییییییییع🤢

    لولوئه خولدش؟؟؟

    شب خواب بد نبینی کوچولووووووو...

    .
  • Reyhoon. KPOPLOVER
  • 😜🤔

    وات؟؟؟؟؟؟

    خواب بد که زیاد میبینم
    اما کوچولو نیستم 
  • Reyhoon. KPOPLOVER
  • چی میگین؟؟؟؟ با این استیکرا چرا جواب میدین؟؟؟؟گفتم وات؟؟؟فک کنم جواب داشت!!!نظرتون؟؟؟

    &_&

    استیکرو برداشتم جواب دادم 

    فکر کنم زیادی تهش باز تموم شد😶

    نویسنده تا همین جا حوصله داشته
  • سعید حیاتی
  • چی شد

    آخلش لولو عه خولدش یا هنوز زنده است؟

     

    داستانای باز واسه اینه که بشه چندتا پایان واسش درنظر گرفت
    اشکالی هم نداره
    اصلا شاید دختره و لولوئه عاشق هم بشن و تا اخر عمر به خوبی و خوشی
  • سعید حیاتی
  • خدایی کارگردان آنابل 2 نبودی؟

    ماها هممون هم بازیگریم هم کارگردان
  • سعید حیاتی
  • داستان رو کی تعریف میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

     

    شاید لولو از طرف دختره 

    هر هر هر 

    ترسناک بود که !!!!! 
  • Reyhoon. KPOPLOVER
  • اینقدر که داستانای ترسناک نیگاه میکنی کوچولوووووووووووو:))))

    یه وخ لولو نخولدت!!!!

    :///////

    نخیر با مگس کش میزنم فرق سرش 
  • سعید حیاتی
  • آها

    عاشق هم بشن و تا آخر عمر ...

    ... به خوبی و خوشی زندگی کنن 

    Why Friday night. چرا داستان تو شب جمعه اتفاق افتاد??

     نمیدونم

    احتمالا پدرمادره دروغ گفتن تا پسره ارو بترسونن!!

    تهش شدیدا مسخره باز مونده داداچ!!

    از باز گذشته تهش پاره بود اصلا 
    ولی شما با سلیقه خودت داستانو پیش ببر 

    ای وای راس میگهههههههه

    چرا شب جمعههههههههههههه

    اونیم که اومد دختره بود احتمالا!!

    داستانو خودم پیش ببرم؟؟!! *-*

    #مغز_منحرف

    شب جمعه مگه چه فرقی داره با بقیه شبا ؟
    bradly پسره اون که زیر تخت قایم شده بود دختر بود 

    نمیدونی شب جمعه چه فرقی دارههههه!!!؟؟؟

    عب نداره یاد میگیری!!

    واقعاااااا دخترهههه؟!

    درکل بگم سایتت خیلی خفنه داداچ

    شب جمعه دعاها مستجاب میشن؟ 
    ممنون سایت خودت باحال تره 

    یه سوال جدی میگی نمیدونی شب جمعه چه فرقی داره یا این جماعتو اسکل کردی؟؟؟؟

    این جماعتو اسکل کردم
  • آواز عسکری
  • حالا بردلی لولو یا بردلی مرده ... اشکال نداره با تخیلاتم داستان را تکمیل میکنم اگه حای اون موجوده بودم چشمای اون کسی که زیر تخت قایم شده بود رو درمی اوردم بعد زنده زنده قطعه قطعه اش میکردم بعد سرش رو با تبر به دونیمه می کردم دیگه بدتر ازتین نداریم و بعد یک خنده شیطانی هم میکردم هاهاها
    بازم خوبه مهربونی
    بدتر ازین هم داریم یعضی شکنجه جورین که تا کلی طول میکشن و طرف درد زیادی میکشه تا جونش بره
  • آواز عسکری
  • تر خدا نگو دلم رش شد ... من اینو برا سرگرمی گفتم...
     دیدی این کاره نیستی
  • آواز عسکری
  • آره خوب فهمیدی.
    بعله
  • پارسا افشار
  • باسلام

    کاربر گرامی مایلید قالب وبلاگتان رو به شکل سایت عوض کنید؟

    خیلی زیبا و جالب میشه کسی نمی تونه تشخیص بده وبلاگ یا سایت هستش داخل موبایل یه جور نشون میده و سیستم یه جور دیگه واقعا منحصر به فرده

    اینم نمونه قالب وبلاگ

    http://refahbar.blog.ir/

    برای اطلاعات بیشتر تماس بگیرید

    09011447878

    نه ممنون

    باباش چه زرنگ بود 

    دیگه همه چی مشخص بوده

    افشین تو روحت لعنتی براچی انقد داستانو سرباز گذاشتی؟ 

    زودباش ادامه رو برامن تعریف کن وگرنه ممکنه خبر بهت برسه که من دیروز کشته شدم و الان بهت پیام میدم که دارم میام خونتوووووون جوووووون برو زیر تخت

     

    جای این حرفا یه سر به فائزه بزن سالهاست منتظرته

    خوب شد گفتی 

    تو آدرس وبلاگی چیزی ازش نداری؟

    نمی دونی کجا چت میکنه؟

    چون تو اونجا رو بستی خودت باید پیداش کنی لامصب وگرنه میگم میام خونتون بعد بهت پیامک میدم کجایی

    خخخخ

    موفق باشی رفیق (البته در مسیر پیدا کردن فائزه من)

    تو پست آخرم پیام بدی میبینه
    جایی نرفته همینجاست

    خیلی حال کردم با این داستانه

    بازم از اینابذار افشین

    ترسناک نبود برات؟؟؟ .

    چرااا ولی دست خودم نیس هم میگرخم هم حال میکنم

    اصن ذوق میکنم

    جون میدم واسه این چیزا

    چه خطرناک خودت که ترسناک تر از اینایی 

    .

    میخولمتاااا بدو قایم شو

    اتفاقا دوستام بهم میگن خون اشام

    چون زیادی سفیدمو دستام اکثرا یخه

    من خون آشام دوس دارم 
    باشه من میرم قایم میشم اگه پیدام کردی میتونی منو بغل کنی
    اگه نتونستی منو پیدا کنی من تو رو بغل میکنم
    چطوله؟ 

    .

    سما خانم داره اشاره میکنه به اینکه پوستش سفیده و خوشگله خخخخخخ چقد تابلوئه خخخخخخ

    اگر اینجوریه منم گرگینه هستم و به خاطر مطالب افشین - ساما همه پشمام ریخته شدم این خخخخخ

    افشین - ساما دیگه وقتشه یه آرایشگاه باز کنی اسمشو بزاری "برگ (پشم) ریزون" خخخخخ

    منم میام شاگردی و از اون به بعد همیشه سنپای صدات میکنم

    شما خودت اوستایی 
    چشم رنگی با پوست روشن خیلی قشنگ میشه خب راس میگه خیلی خوشگله

    یعنی چی نخیرم من از اون خوشگلترم ببخشید خوفین خوشین سلامتین ؟؟

    هردوتاتون پرنسس های زیبایی هستین دعوا نداره چشم رنگی و ناز

    .

    طاها من خفه شم تو راحت میشی؟؟؟؟؟؟؟

    بیاعین بچه ادم واسه چیزی که میخونی کامنت بده برو دیگه چرا عین زنای حرف دربیار دنبال منو کامنتامی😑

    نگرانم نباش زن تو خیلی خوشگلههههههه خیلییییی ولی واقعا براش متاسفم که همچین ادمیو انتخاب کرده

    من هی نمیخوام بحثو ادامه بدم تو هی شروع کن😑

    وبلاگ افشینو به گند نکش با حرفای مسخرت

    سما یکم قوی باش دختر چرا زود کم میاری
    اینجا دور همیم که بهمون خوش بگذره

    راس میگه قوی باش من قدرت بحث بالایی دارم رشته تحصیلیم ریاضی فیزیکه ولی فلسفه و منطقو خیلی دوست دارم یجورایی همیشه آماده بحثم اصلا خوشم میاد 

    یادش بخیر همه بچه های کلاس زور میزدن که من تو بحث کم بیارم باز نمی تونستن حتی معلما

    البته اینم بگم که تو بحثی که جوابش معلومه وارد نمیشم که بخوام از ناحق دفاع کنم ولی اگر به خاطر رفیقام هم که شده وارد بشم هر کی منو میشناسه خودش میکشه کنار خخخخخ

    باشه ولی مراقب باش که رفتارت فقط واسه رضایت از خودت و خودخواهی نباشه

    رو چشمام سنپای

    من خاک توسر تنها چیزی که خوب بلدم همینه خخخ انشاءالله و به امیدخدا طبق راهنمایی که کردی درحال یادگیری اچ تی ام ال و سی اس اس هستم سنپای به نظر تو چقد در طول روز وقت بزارم برای یادگیریش که هم خوب جلو برم و هم زده نشم؟

    نفرمایید خوب کاری میکنی
    زده نمیشی هرچی وقت داری بذار 

    اوکی

    این چند روز که شروع کردم روزی تقریبا چون بیشتر وقتم خالیه روزی 5 الی 6 ساعت وقت میزارم خوبه؟

    آره سعی کن کنارش درمورد روانشناسی رنگا و زیباییی شناسی هم یکم مطالعه داشته باشی

    دریافت شد

    اینی که گفتی رو تاحالا هیچ جایی نگفته بودن

    نکته ظریفی بود سنپای حتما انجامش میدم

    ممنون سنپای

    ماچ به کلت چون از اینجا فقط به کلت دسترسی دارم خخخ

    .

    داشتم با هیجان میخوندم داشتم به جاهای جذاب ماجرا میرسیدم یهو تموم شد اه بابا

    داستان جنایی دوس داریا

    اره کلا هیجان دارن میدونی یه مدت خیلی زیاد میخوندم به همه شک داشتم حتی خودم

    بیچاره همسر آیندت هیچ چیز مخفی واسه خودش نمیتونه داشته باشه

    همسر کجا بود بابا

    ولی خب اره خوبه دیه

    آقا طاهااااااااا 

    خخخخخ اقا طاها که باز غیب شده

    میخواد دلت تنگ شه واسش

    اتتتلعغامعتغاهخمکلار

    چقدر گرمههههههههههههه

    اگه اذیت میشی نخون 
    مجبور که نیستی 

    .

    اخه دوس دارم دست خودم نیست کککک

    کنجکاوی زیاد کار دست ادم میده 

    .

    خب امیدوارم کار دست من نده چون خیلیییییییییییییییییییییی کنجکاوم 

    ککک

    .نه چیزیت نمیشه

    یک عمر کتاب خوندم ولی هیچ کتابی اینقدر باز نبوده:/

    شاید هم بوده

    م=نمیدونم

    کتابای ایمی لوکاویکس خیلی بازن:/

    . خیلی باکلاسی ها
  • جن کشنده صاحب وبلاگ
  • اصلا هم ترسناک نبود

    مسخره

     

    درصورتی واقعی و ترسناک میباشدکه این اتفاق برای خود بیفتد

    اوکی؟

    آها اها یه سوال تا حالا جن از نزدیک دیدی؟ اخه صاحب وب جن دیده حتما دیگه نههه؟

    امیدوارم که واسه خودتم اتفاق بیفته 

    از چه لحاظ با کلاسم؟

    (ایموجی خنده)

    . از لحاظ اهل کتاب بودن

    چرا همیشه خوابت میاد؟ روز، شب، ظهر، عصر:/

    از لحاظ کتاب خون بودن هم که آره:)

    نا سلامتی بلاگر کتابم:/

    چون اصلا نمیخوابم همیشه خوابالوئم

    من بعضی شبا از خواب می پرم یه پیرزن میبینم بعدش پیرزن زود محو میشع ۱۶ سالم خدارو شکر ابجیم تازه کیه میاد تو اتاق وگرنه سکته میکردم

    چیزی نیست توهمه
    خب پس دیگه مطالب ترسناک نخون

    ربطی نداره بچگی به گربع سیاهو  با سنگ زدم شب ناله شنیدم بعد خواب دیدم یه پیرزن ترسناک گفت بچمو زدی ازت نمی‌گذرم از خواب پریدم اون پیرزن و از اون شب دیدم اول گربمون مرد بدجوری البته رفتم پیش دعانویس اتفاقات بدتر شد

    . جن بوده زدیش 
    این پیرزنه ول کن نیست بذار یکم اذیتت کنه خودش خسته میشه میره

    عههههههه

    یعنی چی من منتظر یه اتفاق هیجانی بودم  

     چرا اخرش این قدر مسخره تموم شد *___*

    حالا دختر بود یا پسر؟

    خودش دختر بود دیگه

     یه مطلب ترسناک تر بزار که من شب از ترس خوابم نبره ^.^

     اصلن ترسناک نبود ....

     ازبس رمان ترسناک خوندم  که اینا اصلن  برام ترسناک نیستن *___*

     

    من جای اون بودم میرفتم خودم شبیه لول میکردم میگفتم بامن ازدواج میکنی یا حداقل قایم نمیشدم میگفتم با من ازدواج میکنی 😆یعنی تیکه تیکه میکرد مشکلی نداشتم رلستی برید رومان استلندر منم بخونید یه بازی هست ترسناک با کیفیت بالا میتونی توش جن بگیری با ابزار خاس انلاینه بعضی وقتا هم خودت جنی کسی میخواد بیشتر بدونی بیاد تو دیس کورد من ای دیم توش 5866#اسمم t.a.a

    نه لولو نبوده یه قاتل زنجیره ای خطرناک بوده

    .

    :|

    خدا همه مرده هارو بیامرزه ولی اینو نه خب چطور نوشته اینو :|

    :|

    نویسندش عجب گوساله ای بوده :|

    دقیقا .

    هرچی نیگا میکنم خودش از جنه ترسناک تره :|

    . درست میگی

    خیلی خنده دار بود حال کردم حالا از نظر من اگه جنه بودم اول خوب زهره ترکش میکردم بعدم اینقدر توی گوشاش جیغ و فریاد میزدم گوشاش کر شه بعد بعدش اینقد به درو دیوار میزدمش تا بیهوش شه بعد چشماشو از کاسه در میاوردم بعد تیکه تیکه اش میکردم بعدش میسوزوندمش و همین تمام :) مدیونی دارین فکر کنین سادیسم دارم😂

    با توجه به پیام های بقیه که به شب جمعه اشاره کرده بودن بزارین من بگم ته داستان چطوری تموم میشه ، وقتی لولوئه دختره رو پیدا می‌کنه میکشتش بیرون از زیر تخت و ( سانسور های اسلامی ) خلاصه که این زوج عاشق الان دوتا بچه دارن و بعد هم دختره این داستان زیبا و رمانتیک رو برای ما نوشته😊 به همین راحتی پایان.

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی