midnight

هشدار: ازتون خواهش میکنم اگر مشکل قلبی دارید یا جرئت کافی ندارید حتما این وبلاگ رو ترک کنید و از دیدن حتی تصویر مطالب خودداری کنید! 💀💀💀💀💀💀

یک شب مثل همیشه از سرکار برگشتم منزل با خانواده شام خوردیم تلویزیون یک فیلم میداد مشغول نگاه کردن بودیم که من دیگه خوابم برد حدود ساعت دو و نیم نصف شب با صدای همخوانی که شبیه به اپرا بود چشم هام باز شد در حالت خواب و بیداری بودم و تو ذهن خودم فکر می کردم خوابم چشم هام که کمی باز شد دیدم یک نفر با لباس راهبههای مسیحی با قد خیلی بلند روبروی من ایستاده و اون شب برخلاف همیشه که ما در خانه یک لامپ روشن میگذاشتیم اون شب همه لامپ هارو قبل خواب خانواده خاموش کرده بودند. خلاصه این فرد با حیبت بزرگ و قد بلند جلوم ایستاده بود واز نوری که از پنجره می تابید روی صورتش فقط ته ریشش رو میدیدم که متوجه شدم مرد هستشot صدای همخوانی همچنان حدود یک دقیقه ادامه داشت تا اینکه سکوت شد و این مرد قد بلند بدون اینکه تکان بخورد همچنان جلوی من بود که یکباره تمام خانه پر شد از جیغ، چشم تان روز بد نبیته جیغ هایی می شنیدم که تا به حال نظیرش رو ندیدم اون لحظه تازه فهمیدم بیدارم اومدم بلند بشم دیدم اصلا نمی تونم از جام بلند بشم فقط مثل میمون میتونستم راه برم چهار دست و پا، t در چنین شرایطی قطعاً شما به فکر فرار از درب خروجی دارید اما یک حس به من می گفت برم داخل اتاق خواب سراغ مادرم برادرم کنار من خوابیده بود اون بیدار شد و دید پدرم هم همینطور وقتی به طرف اتاق می رفتم دیدم دورم حدود 200 نفر انسان که اون طرفشون معلومه مثل شیشه سرم جیغ می کشن. ما یک گلدون داشتیم خیلی سنگین بود دیدم که اون فرد قد بلند برداشت وکوبید زمین. خلاصه هرطوری بود رفتم چهاردست و پا سراغ مادرم داخل اتاق خواب درهر گوشه از اتاق یک نفر قد بلند دست بهسینه ایستاده بودن و سر تکون میدادن. تنها کسی که تو خواب بود و بیدار نشده بود مادرم بود. یه نفر یعقه مادرمو داخل خواب گرفته بود و تکونش میداد تا رسیدم به مادرم اون فرد رو پرت کردم کنار دقت کنید وقتی به اون کسی که مادرمو گرفته بود هلش دادم افتاداون طرف یعنی جسم بود برادرم به زور پرید و لامپ رو روشن کرد شاید باورتون نشه اما همه شون تویه هوا جمع شدن مثل شن روان از پنجره سریع رفتن بیرون. حالا ما از شدت ترس نمی تونیم حتی روی پا وایسیم شوکه شده بودیم و من اونجا فقط به این فکر می کردم وقتی ادم میمیره دیگه چه خبره خلاصه لباس پوشیدیم و رفتیم بیرون از خونه و 2 ماهی وارد خونه نمیشدیم خانوادم به طوری ترسیده بودند که حتی تو خیابون هم تنها نمیرفتیم..

  • night wolf

نظرات  (۸)

  • 👼😘فرشـ👼ـتـه بـی بـال 😊😍
  • وییییییییییی
    😶
  • دنیای کامپیوتر ...
  • من نمیرم یک وقت...
    خخخخخخخخ خیالت راحت من هنوز زنده ام که هرروز این مطلب رو میبینم تو هم زنده میمونی فقط تا وقتی که به پس زمینه وب توجه نکنی
  • دنیای کامپیوتر ...
  • دقیقا توجه کردم...
    صدایی که از تو خود وب هم میاد، جو رو ترسناک تر میکنه...
    خخخخخ حواست به خودت باشه
  • سعید حیاتی
  • واااای

    آخرش لولوعه خولدش

    چلا من همیسه بلاگتونو چک میتنم؟

    نخولدش که
    شما منو شرمنده میکنی 

    این خیلی جالب و در عین حال عجیبه که همشون اونا رو دیدن 

    چی بودن یعنی اونا ؟چرا این کارو کردن ؟چرا جیغ میزدن؟

    وای یا خدا نکنه بعد از مرگ همش این چیزای وحشتناک رو ببینیم.من می تشمممم مامان جونمممممم

    یا خدا چرا همچین میکنی؟؟
    حالا اره دیگه مثلا

    اقاا چرا صفحه وب اینجوریه؟؟😖

    پشماممم 

    آره اینجا رو ساختم که دوستان بتونن به راحتی شیو بشن

    :)واو

    منم یه شب بیدار شدم نصف شب بود داشتم میرفتم دشویی که یه صدایی اومد ولی من از شدت خواب بهش توجهی نکردم هنوز دارم فک میکنم ببینم اون صدا چی بود صدای جیغ یه دختر بچه بود فک کنم #_#

     

    .
    من حدود دوشب پیش تو خیابون داشتم راه میرفتم و تنها بودم (چون مامانم داداشمو برده بود بیمارستان فارابی(داداشتم مشکل قلبی داره) ومن ساعت11 از خونه تاایستگاه اتوبوس سرافرازان پیاده رفتم فک کردم از کوچه های خلوت برم بهتره و ساکت تره که بتونم راحت فکر کنم وقتی دو تا کوچرو رد کردم اونوره خیابون یک سوپریو دیدم و تصمیم گرفتم برم ازش یک بستنی و کیک و چیبس بگیرم اما با اینکه چراغاش روشن بود کرکره هاش کشیده بود ناراحت شدم چون گشنم بود و مامانم چون داداشمو برده بود غذا نداشتیم منم یاد ندارم غذا درست کنک خب . اما وقتی برگشتم یکی مرد خیلی سیاه رو اونجا ( اونور خیابون)دیدم که داشت میجوشید(مثل اب جوش)اما من با سرعت خیلی زیاد با اینکه حتی نگاه دقیقی بهش بندازم خودمو از اونجا بیرون اوردم

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی